سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت می کرد، از او خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد.

زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت:

این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد،

در واقع اگر او می دانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام دقت خود را می کرد

"این داستان زندگی ماست"

گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز می سازیم نداریم،

پس در اثر یک اتفاق می فهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم،

اما فرصتها از دست می‌روند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد.

شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده می‌شوند!

"مراقب خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.